عکس روي تو بر نگين افتاد

شاعر : عطار

حلقه بشکست و بر زمين افتادعکس روي تو بر نگين افتاد
تا که چشمم بر آن نگين افتادشد جهان همچو حلقه‌اي بر من
زان لب همچو انگبين افتاددور از رويت آتشم در دل
قسم من آه آتشين افتادآب رويم مبر که بي رويت
شور در چرخ چارمين افتادتا که خورشيد چهره‌ي تو بتافت
ماه و خورشيد خوشه چين افتادخوشه‌ي عنبرين زلفت تورا
که خروشي در اهل دين افتادزلف مگشاي و کفر برمفشان
چيني از زلف تو به چين افتادمشک از چين طلب که نيم شبي
به حقيقت دري ثمين افتاددر ز چشمم طلب که هر اشکي
در غم چون تو نازنين افتاددست شست از وجود هر که دمي
بي دل افتاده‌ام چنين افتاددل ندارم ملامتم چه کني
با من مهربان چه کين افتادمي ندانم تو را بدين سختي
ضعف در مخلبش ازين افتاددل عطار چون نه مرغ تو بود